حالا دیدارِ ما به نمیدانم آن کجای فراموشی*
کسی کِ دنیا خلاصه ای از او بود برای تو؛ حالا در گذشته هایت رها شده،،
من، پشتِ شیشه ی نمناک از بارانِ پاییزی، با فعل های عدم و نبود و فراموشی، بازی میکنم،، فکر میکنم،،
یعنی میشود لا بِ لای روزهای روشنِ جدیدت، بِ قدر لحظه ای! یادی از اویِ مهربانِ گذشته هایت نباشد/؟/
*عنوان: سیدعلی صالحی
- ۹۲/۰۸/۲۵
دیدار ما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد
دیدار ما و دیدارِ دیگرانی که ما را ندیدهاند.
پس با هر کسی از کسان من از این ترانهی محرمانه سخن مگوی
نمیخواهم آزردگانِ سادهی بیشام و بیچراغ
از اندوهِ اوقات ما با خبر شوند!
قرارِ ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود،،