بنویس او _ بخوان تو ،،
جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۶ ب.ظ
دختر خسته را اگر لا ب لای گل های فرشِ خانه، وقتیکه نگاهش پهنِ زمین می شود، و حجم سکوت را بِ دوش می کشد؛ نشود پیدا کرد! حتمن پشت شیشه ی بخار گرفته ی اتوبوس، با کلی مجهولات منتهی شده بِ بغض های وا نشده، میشود پیدا کرد،،
آنوقت کاری بِ کارش نداشته باشید؛ برایَش چرا و اگر و اما نیاورید؛ حتی دست های محبتِ تان را، روی شانه های نمورَش نگذارید؛ دخترک نصیحت دوست ندارد، وَ از سنگینی ه حجم ه ترحم رنج می برد؛ بگذارید راحت و با صدای بلند آه بکشد؛ دیریست چشمه ی اشکش خشکیده،،
زمان کِ بگذرد خوب می شود،، خیلی خوب می شود،،
» عنوان: امشب می خواهم سری بِ خود بزنم،
تا تو را ببینم ،،
_علی اکبر بقائی_
- ۹۲/۱۱/۰۴