ای یک دله و صد دله، دل یک دله کن،،
یادم باشد کِ یاد بگیرم، گوش هایَم را برای حرف های بزرگ ترم، تیز تَر کنم،،
با خودم میگویم: افسار رفتارهایَت کِ نباید دستِ هرکسی باشد،، فقط یک بزرگ تر میتواند حرفِ حق بزند،، آخر بزرگ ترها کوچک ترها را خیلی بیشتر دوست دارند،،
یادم باشد کِ یاد بگیرم، گوش هایَم را برای حرف های بزرگ ترم، تیز تَر کنم،،
یک وقت هایی خیلی محکم تر مقابل ه دلـم بایستم، و با احترام در برابرِ حرف ها و احساسات و بغض هایَش، مقاومت کنم،، بعد مثلِ یک مادر کِ دلسوزِ کودکِ رنجورَش است/!/ قلبَـم را تنگ بگیرم و برایَش بگویم: " الله اکبر،، خدا بزرگ تر است،، بگذار بزرگ ترَت تصمیم بگیرد،، بگذار خدا برایَت خدایی کند،، آرام باش دلـکم،، آرام باش و گوش بسپار بِ حرفِ بزرگ ترت،، "
* عکسِش بی ربطِ،، اما ملیح ه،، نه/؟/
خودمانی:
همیشه، اینجور وقت ها کِ میشد،
رو پله ها می نشستم،،
زیر آسمونی کِ از بچگی احساس میکردم خدا اونجاست،،
اصن هر وقت دلم میگرفت سرم سمتِ آسمون بود،،
انگار میکردم چش تو چش ه خُدام،،
بعد مث ِ دوتا رفیق باهم حرف میزدیم،،
ینی از من گفتن و از جنابِ خدا هم شنیدن،،
آخرش هم ختم میشد بِ لبخند های بعد از ستاره بارونِ اشک،،
مثِ حالا :)
» هدر:
بِ کسی کِ مدام با خودش کلنجار برود، کِ چرا حضرتِ سلطان، برای جشنِ تولدش او را دعوت نکرده، و بعد فوری فوری دامنَ ش را از اشک های درشت پر کند،، بِ آن شخص میگویند "دیوانه" ؟
- ۹۲/۰۷/۰۱