داشتم فکر میکردم، فکر میکردم! تمام طول مسیر نگاه خیره کننده ام ب جاده بود و فکر میکردم،، انگار نه انگار ک آتش بدون دودِ نادر ابراهیمی را باز کردم تا خواندن شروع کنم! حواسم اصلن قد نداد، حواسم پرت بود، پرت تو و نشانه هایت ..
اصلش همش بر میگردد ب یک آیه، همین یک آیه کوتاه:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً
لِتَسْکُنُوا إِلَیْها
وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ
فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ *
ب آسمان نگاه میکردم.. شاید دنبال خورشید میگشتم شاید هم ب دنبال بخش کوچکی از بزرگ نشانه هایت.. فکر میکردم! ،، " همسرانی آفرید تا آرامش بیابند! " ک خوشحال باشم "الیها" ب مؤنث بر میگردد.. ک آرامش از مؤنث میرسد..
راستش مسئله، بخش اعظم فکری ام بود ک غرق در |مودة و رحمة| شد.. ک این واو میخواهد بگوید مودت و رحمت با هم یکی نیست، ک رحمت از مهربانی سرچشمه میگیرد، اما مودت،، مودت خیلی عمیق تر است، خیلی.. اما، اما چرا کلمه ای نیست جای مودت را پر کند!!
" و میان شما غش کردن و مهربانی قرار داد.." و میان شما.. ک انگار کلمه خودش جور میشود.. خودش جور میشود..
قطعا" آنها ک فکر میکنند.. آنها ک ..
دونقطه:
نمی دانم، فقط میدانم زن پایه است و مرد ستون،
ستون را میتوان روی پایه گذاشت، اما اگر پایه نباشد ستون هم نیست؛
زن خورشید است و مرد ماه،
خورشید نور می دهد و ماه جزر و مد؛
مرد خراب کننده است و زن جمع کننده؛
مرد سیل است و زن بند؛
مرد دیوار است و زن در؛
مرد ... زن ..
.
.